کد مطلب:321221 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

جواب از این ادعا
جواب عرض می كنم و لا حول و لا قوة الا بالله اما این مطلب كه می گوید كه با هر كس از علما سؤال و جواب كرده ام در اثبات نبوت خاتم انبیاء برهانی نیاورده كه شبهات این حزب داخل نشود و با براهین این حزب موافقت نكند و شاهد صدق مدعای ایشان نشود اول خود این كلمه را كه عین عبارت او است ملتفت بشو كه براهینی كه علما آورده اند اگر شبهات این حزب كه حزب شیطانند داخل آنها شده و آنها را از حیز اعتماد انداخته است چنین دلیلی چگونه شاهد صدق مدعای خود آنها شده معلوم است كه خود این بیچاره ها در عقیده ی خود متزلزلند و متمسك به شبهات چنانكه از فحوای كلام او باز مكرر ظاهر می شود كه بر یقین نیست و معذلك شیطان او را واداشته كه از این راه ضلالت برود و البته راست هم می گوید و ادله ایشان همه اش از شبهات فراهم آمده و یقین هم بر مذهب خود ندارند زیرا كه امام (ع) در حدیث شریف می فرماید فرمایشی كه حاصلش این است كه محال است كه اهل باطل در مذهب خود صاحب یقین بشوند ثانی اینكه این علمائی كه اشاره به اینها می كنی كه نتوانستند دلیلی اقامه كنند كه شبهه در آن راه بر نشود حتم نیست كه هر طلبه را كه تو ملاقات كرده و با او صحبت كرده از عهده ی اثبات این جور مطالب بر آید طلاب بعضی هستند كه بیش از فقه و اصولی تحصیل نكرده اند بلكه این منتهی درجه بسیاری از ایشان است و حتم نیست كه هر چه اینجوره علما از عهده اثبات آن بر نیامدند در میانه مسلمین دیگر نباشد كسی كه از عهده بر آید چنانكه در میان خود شما هستند جماعتی كه همین قدر مزخرفات كه تو به هم بافته ای و آیات و اخباری چند
را در غیر موقع ذكر كرده همین قدر كار را نمی توانند بكنند و این دلیل این نیست كه مثل توئی در میانه آنها نیست همچنین در میانه مسلمین هم جهال هست و متوسطین هستند و علمای بزرگ هم هستند و كی شماها در این زمانها كه خداوند مقهور و مغلوبتان كرده توانسته اید كه در محضر علمای بزرگ با مهارت در این معلوم حاضر شوید و تكلم كنید همین طور ادعای بی اصلی می كنی كه عوام را فریب بدهی و ثالثا می گویم كه بر فرض كه با اكابر علما هم نشسته و صحبت كرده و دلیلی كه شبهه به آن رخنه نكند دست تو نیامده است این دلیل این نیست كه علما همچنین دلیلی نیاورده اند بلكه این دلیل این است كه ذهن تو مغشوش است زیرا كه شرط بزرگ در مقام طلب علم چه مبتلمذ نزد استاد باشد و چه به تفكر كردن باشد این است كه انسان ذهن خود را صاف كند و از قواعدی كه انس به آن ها گرفته است و عقیده ی خود قرار داده و شبهائی كه در ذهن او رسوخ كرده دست بردارد آن وقت در محضر استاد بنشیند و از كلام او منتفع شود تو گمان می كنی همه ی این اشخاصی كه با پیغمبر (ص) و ائمه اطهار و انبیاء خدا نشسته اند و مجادله ها كرده اند و آخر ایمان نیاورده اند همینطور علانیه می گفتند كه آخر یقین به حقیقت شما كردیم و شبهات از دل ما بیرون رفت و معذلك ایمان نمی آوریم این حرف را هیچ عاقل نمی زند ولو به مقتضای قول خداوند و جحد و ابها و استیقنتها انفسهم در واقع همین طور هم باشد ولی معذلك در ظاهر همه مثل تو می گفتند و این دلیل این نبود كه برهان حقی بر آنها اقامه نشده بود چنانكه بی غرضان هم نظر می كردند و می دیدند كه برهان حق است و شبهه در آن راه بر نیست و ایمان می آوردند تو هم اگر می خواهی دلیلی دست بیاوری كه شبهه در آن راه بر نشود اول شبهات را از دل خود بیرون كن آن وقت پی دلیل برو چنانكه اگر جیفه در چاه افتاده باشد و تو بخواهی به نزح كردن یا باب خارج كه روی آن بریزی این چاه را تطهیر بكنی مادام كه جیفه در چاه است هر چند كه نزح كنی و آب مجدد از زمین بجوشد باز ملوث به نجاست جیفه می شود و مثمر ثمری نیست اما اگر جیفه را بیرون آوردی و دور انداختی آن وقت به چند دول معین چاه تطهیر می شود و آب آن مستعمل می گردد پس تو اول جیفه شبهات را از دل خود بیرون كن آن وقت از پی دلیل حق برو تا آنكه از آن منتفع بشوی خلاصه اینكه از آن باب كه گفتی دلیلی كه شبهات این حزب داخل بشود اقامه نكردند و اما آنكه می گوئی كه بعینه همان دلیلی بر صدق مدعای این حزب قائم می شود جواب از این مطلب به اختصار نمی توان داد و در اثنای مطالبی كه ذكر می كند و اقامه ی برهنان می كند مفصلا انشاء الله خواهد آمد همین قدر بدان كه براهین صدقی كه از برای نبوت خاتم انبیاء (ص) هست هرگز بر صدق مدعای اینها دلالت ندارد و خودشان مفر و معترف به این مطلب هستند چنانكه
شواهد آن نخواهد آمد و اینجا به دروغ این حرف را می زند كه صعفای مسلمین را كول كند آن همه نصوص انبیای سابق درباره آن حضرت و آن همه معجزات و خوارق عادات و علوم و اخلاق حسنه و كتاب و سنت و تسدید و تایید پروردگار درباره ی آن حضرت كجا درباره این مرد راست آمده است و تفصیل همه اینها ان شاء الله خواهد آمد نصوصی كه از خداوند و انبیاء و ائمه اطهار به اسم و رسم درباره ی حضرت صاحب الامر هست كجا درباره ی او راست آمده معجزات و خوارق عاداتی كه از آن حضرت دیده شده كجا از این مرد دیده شده آن اخلاق حسنه و علوم و كتاب و سنت كجا از این مرد دیده شده مگر مزخرفاتی كه به هم بافته كه قاطرچیهای عرب از اینها فصیح تر و بلیغ تر صحبت می كنند و تسدید و تائید خداوند كه حجت او را ظاهر كند و برهان او را نیز فرماید و صدق قول او را آشكار فرماید كجا درباره او هست مگر هر كه ادعائی كرد و جماعتی گرد او جمع شدند و بدعت او هم میانه مردم دوامی كرد این تسدید خدا است بنابراین بولس ملعون كه مذهب تثلیث آورد و تا امروز بر جا است و قوت و شوكت دولتشان هم بحدی است كه می بینی این از تسدید خدا است نه والله كه خداوند خذلان فرموده و حجت آنها را داحض فرموده است نهایة چون خداوند خواسته است كه اهل باطل را هم مهلتی دهد تا هر كس كه از طینت آنها است بسوی آنها برود اینقدر مهلت را از باب استدراج داده است خلاصه كه بیان همه این مطالب به تفصیل خواهد آمد و مقصود در اینجا اشاره شده است و اما آنچه عمده مقصود ما است از ذكر عبارت او آن است كه می گوید اگر دلیل و برهان نبوت و رسالت سرور كاینات خوارق عادات و معجزات است تا آخر عرض می كنم اولا خداوند لعنت كند شیطان ملعون را كه در این آخر الزمان چه قدر علم هر چیزی را دست آورده و تا چه درجه درصدد اضلال خلق است چون در علم مجادله رسم است كه همین كه می خواهند با خصم سخن بگویند اول تا یك اندازه تصدیق قول او را می كنند تا اینكه او را رام كنند بعد خورده خورده بنا می كنند قول او را رد كردن مثل اینكه مارگیرها كه می خواهند مار را از سوراخ بیرون بكشند مار به قوتی كه دارد خود را به در و دیوار سوراخ می چسباند طوری كه بسا هر چه به قوت آن را بكشند بیرون نیاید تا آنكه بسا از كمر دو حصه شود رسم این است كه دم او را می گیرند و بیرون می كشند همین كه خود را چسبانید قدری دم او را سست می كنند تا او هم قدری آسوده شود خود را سست كند آن وقت قدری بیرون می كشند باز به همین طور تا بیرون آید رسم مجادله هم به همین منوال است و شیطان هم این مطلب را آموخته است بنای او بر این است كه یك مرتبه تمام باطلی كه در دل دارد عرض نمی كند كه مبادا از میدان بیرون روند و كاری از پیش نبرد خورده خورده و ریزه ریزه هی عرضه می كند
این را كه شخص تصدیق كرد باز چیز دیگر می گوید و مؤمن باید هشیار باشد و از همان اول ولو حق بگوید بقول او بگوید اما بقول خداوند بگیرد چنانكه آن ملعون نزد یكی از انبیاء خدا آمد و عرض كرد بگو لا اله الا الله فرمود كلمة حق لا اقولها بقولك كلمه ی حقی است اما من بقول تو نمی گویم خلاصه پس ملتفت باش كه این قدر تصدیقی كه كلام او موهم است از معجزات و خوارق عادات دروغ می گوید و ابدا در دل او نیست والله یشهد ان المنافقین لكاذبون و دلیل اینكه دروغ می گوید اول كلام خود بزرگ ایشان است كه معجزات را انكار می كند و جزو موهومات می شمرد و عین عبارت بعد از این از حكایت خود این شخص می آید ثانی اینكه خود این مرد در اوراقی چند اثبات می كند كه معجزی غیر از همین آیات نیست ثالث اینكه در همین عبارت ملاحظه كن كه چه قسم تضعیف كرده و تشكیك نموده است كه می گوید اول احاد بوده حال متواتر و ضروری شده و غیرهم از ملل قبل كه الآن موجودند منكر و انكار آنها را مناط نمی دانند همه این الفاظ را ملاحظه كن كه محض تشكیك می گوید كه خورده خورده تو را از اعتقاد و یقین به آنها بیاندازد حال با وجود اینكه شبهه در این باب نیست كه اینها معتقد به معجزات نیستند پس هر چه ادعای معجز درباره بزرگان خود بكنند از ایشان مسموع نخواهد بود و اینها را محض تسویل می گوید كه ضعفای مسلمین را حركت بدهند و آنجا كه رفتند به چای و پلو و پول آنها را اغوا كنند اشهد بالله كه هیچ منظوری سوای این نیست حال در اینجا چند مطلب باید معلوم شود اول اثبات صحت و صدق معجزات نوعا پس می گوئیم آنچه از روایات و اخبار معتمدین اصحاب ما بر می آید این است كه چندین هزار معجزه از پیغمبر و ائمه ی اطهار (ص) و سایر انبیاء خدا (ع) صادر شده است و بر فرض احتمال اینكه بعضی از اینها را بعضی از داسین و كاذبین دروغ بسته باشند ولی در همه اینها دیگر این احتمال نمی رود و از میانه همه اینها اگر یك معجز صحیح و مسلم یقینی معلوم شد ما را كافی است و اگر متعدد باشد كه نعم المطلوب غرض این است كه ما در صدد تصحیح كل این روایات عجالة نیستیم همین قدر یكی دو معجز كه ثابت شد ما را كافی است پس اگر چه گفتی اول اینها آحاد بوده و بعد متواتر شده و مقصود تو از این حرف این است كه یك نفری روز اول از ترس یا خوش آمد مثلا حرفی زده است و سایرین از او شنیده اند و از باب سادگی و قلت مدارك و ضعف مشاعر قبول كرده اند تا آنكه متواتر شده آیا در معجزاتی كه كتاب خدا شهادت به وقوع آنها می دهد و خود تو تصدیق می كنی كه كتاب خدا صحیح است و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید در اینها هم شبهه هست كه اول آحاد بوده بعد متواتر شده است فرض می كنم كه اول یك نفر دو نفر از پیغمبر (ص) شنیده اند و بعد از آنكه شهادت دادند عمر علیه اللعنة
در قرآن ثبت كرده و این همان است كه تو گفتی ولی بعد از آنكه ائمه ما (ص) همه از این قرآن مطلع بودند و تقریر آن را نمودند و تحریفی كه در آن شده است آن را بنقیصه و كم و كاست معنی فرمودند و بر آن چیزی زیاده نشده مگر حروفی چند كه آنها را هم در اخبار خود بیان فرموده اند با اینكه همین قدر را هم تو منكری چنانكه بعد از این خواهی گفت و به آیه مباركه انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون استدلال بر صحت قرآن و عدم تحریف آن می كنی خلاصه كه شبهه نیست در نزد تو و در نزد ما كه قرآن آنچه شهادت دهد البته صحیح است پس این همه كه در قرآن از معجزات حضرت ابراهیم و یوسف و داود و سلیمان و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه و آله هست كه شبهه در آنها نیست و در ملاء دوست و دشمن خوانده شده و یك نفر ایراد بر آنها نكرده است چیست و حال اینكه در هر مطلبی كه می توانستند ایرادی بكنند سعی و كوشش خود را كردند بلكه آن حضرت را مجاب كنند و نتوانستند تو می گوئی كه در این بابها ایرادی شده كه چرا چنین چیزی فرمودی و حال اینكه چنین نبود و برای ما نقل نشده است عرض می كنم بسیار امور ناقابل تر از این كه سؤال و جواب شده نقل شده است و این جوره مطالب كه عمده بنای اسلام بر همین هاست سؤال و جواب شده و نقل نشده است با این همه دشمنان كه آن حضرت داشته است و با این همه منافقینی كه در میانه امت خود او بودند كه عزم داشتند خانواده او را برچینند و منكر توحید و نبوت او و امانت ائمه اطهار یكسره بودند اگر به دروغ همچو روایتی كه باعث وهن اسلام بود دست می آوردند هر آینه آن را باب طلا می نوشتند چه حكایت است كه یك نفر نیامد بگوید كه یا محمد كی ابراهیم را به آتش انداختند و برای او برد و سلام شد چرا دروغ می گویی یك نفر نیامد بگوید یا محمد كی آهن برای داود نرم شد كه با دست آن را حلقه می كرد و زره می ساخت كی آفتاب را برای سلیمان برگردانیدند چرا جعل می كنی كی باد بساط او را غدوها شهر و رواحها شهر حركت می داد كی مرغها همه سایه بر سر او می افكندند كی موسای پیغمبر با عصای خود چنین و چنان كرد و تسع آیات ظاهر فرمود كی عیسی ابرص و اكمه را شفا داد و خبر از غیب فرمود و مائده آورد كی ماه برای تو منشق شد این همه اخبار غیب را كه می دهی چرا دروغ می گوئی انصاف بده كه ممكن هست این همه معجزات در این كتاب اظهار شود و یك نفر ایراد نكند كه ای محمد تو كه می گوئی كتاب من لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه این همه اباطیل چیست كه در كتاب خود جمع كرده و آن حضرت را مجاب نكند و این حكایت برای ما نقل نشود خواهی گفت كه اینها همه را تاویلات هست كه آن حضرت فرموده و دروغ هم نیست اما بوضع ظاهر نبوده می گویم تو نگفتی كه یوم تاویل یوم ظهور قائم است و كسی كه آن را بفهمد مؤمن ممتحن است و او از اصحاب قائم است پس اولا بقول تو كسی كه اهل تاویل باشد اصلا آن روز
نبوده بر فرض كه معدودی هم بوده اند عامه مردم نبوده اند و خاصه در میانه ی ملل باطله نبوده است زیرا كه شما می گوئید كه ما مدر گمان بالا رفته بواسطه ی متابعت این مرد و حالا اهل تاویل شده ایم ملل باطله كه بودند قطعا به اعتقاد تو و از این مسلك بوده اند پس آنها حرفی را می شنوند كه ابدا با وضع ظاهر درست نیست و بالفرض دروغ محض است و روحشان پرواز می كند كه یك همچو ایراد بتوانند بر پیغمبر بگیرند و همین طور صم بكم نشستند و گوش دادند و جزیه و ذلت و خواری را بر خود گذاردند و از یك نفر فریاد بلند نشد كه یا للناس پیغمبر شما دروغ علانیه می گوید و از ما توقع تمكین دارد یا آنكه این فریاد را كرده اند و برای ما خبر نیاورده اند با اینكه جزئیات محاجه ها نقل شده چرا خود یهود و نصاری امروز چنین حرفی نمی زنند كه معجزات انبیاء خود را از وضع ظاهر تاویل كنند یا بكلی منكر شوند و قرآن را تكذیب نمایند پس وقتی كه نه روایتی از طرق خود ما است كه كسی تكذیب قول او را كرده باشد نه از طریق یهود و نصاری و حال اینكه یقین می دانی و تصریح می كنی كه اهل تاویل نبوده اند چرا شیطان تو را به این راه واداشته كه محض جمع حطام دنیا و مرخصی چهار صباح كه توهم كرده منكر معجزات می شوی تو منتهی می گوئی كه یهود و نصاری منكر معجزات پیغمبر مایند منكر معجزات پیغمبران خود كه نیستند پس معجزه ای است حقیت هست یقینا نهایت تو می خواهی اسم حق را بر سر جاهل نادانی بگذاری انكار كرده و دیگر آنكه تضعیف روایاتی كه در این باب شده است نمودن و انكار آنها كردن امری است كه در هیچ مذهب و ملت روا نبوده بلكه بنای عالم و نظام بنی آدم بر تصدیق ثقات و امناء است و خداوند فرموده یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و فرموده است كونوا مع الصادقین و فرموده است فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذرو اقومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون و فرموده است و من یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولی و نصله جهنم و ساءت مصیرا و هم چنین آیات بسیار مفید این معنی است و خاصه حدیثی كه از حضرت امام رضا (ع) رسیده است در محاجه با راس الجالوت در این باب ذكر می كنم كه نزدیك به عین مدعا است در بحار نقل كرده است از آن حضرت كه در اثناء محاجه فرمود كه رأس الجالوت سؤال می كنم تو را از نبی تو موسی بن عمران (ع) پس گفت سؤال كن امام (ع) فرمود حجت بر اینكه نبوت موسی ثابت می شود چه چیز است یهودی عرض كرد بدرستی كه او آورد به آنچه نیاورد آن را احدی از انبیاء قبل از او فرمود مثل چه چیز عرض كرد مثل شكافتن بحر و منقلب نمودن عصا بصورت ماری كه سیر می كرد و زدن آن بر سنگ پس چشمه ها از آن جاری شد و بیرون آوردن او دست خود را در حالتی كه روشن بود از برای نظر كنندگان و علاماتی كه خلق قادر بر مثل آنها نیستند حضرت فرمود راست گفتی كه حجت او بر نبوتش این بود كه آورد به آنچه قادر نیستند خلق بر مثل آن آیا
نیست كه هر كه ادعای نبوت كند پس از آن بیاورد به آنچه خلق قادر بر مثل آن نیستند واجب است از شما تصدیق او عرض كرد نه به جهت اینكه موسی (ع) از برای او نظیری نبود به جهت مكان او از پرونده اش و نزدیكی او از او و واجب نیست بر ما اقرار به نبوت هر كس ادعای آن را بكند تا اینكه بیاورد از علامه ها به مثل آنچه موسی آورد حضرت امام رضا (ع) فرمود پس چگونه اقرار كردید به انبیاء آنچنانی كه پیش از موسی (ع) بودند و حال اینكه نه دریا را شكافتند و نه از سنگ دوازده چشمه جاری كردند و نه دست خود را مثل موسی بیرون آوردند كه روشن باشد و نه عصا را منقلب به ماری كه سعی كند نمودند یهودی گفت كه من خبر دادم تو را كه هر زمان كه آوردند بر نبوت خود از آیات به آنچه خلق قادر بر مثل آن نباشد و اگر چه بیاورند به آنچه موسی (ع) نیاورد یا آنكه بر غیر وضع آنچه موسی آورد باشد واجب است تصدیق ایشان حضرت فرمود پس چه منع می كند تو را از اقرار به عیسی بن مریم و حال اینكه مردگان را زنده می كرد و كور و پیس را شفا می داد و خلق می كرد از كل به هیبت مرغ پس می دمید در آن پس مرغ می شد باذن الله رأس الجالوت گفت گفته می شود كه این كار را كرده و ماندیده ایم فرمود خبر بده مرا كه آنچه موسی از آیات آورد تو مشاهده كرده آیا نه این است كه اخبار از ثقات اصحاب موسی رسیده است كه او اینكار را كرده عرض كرد بلی فرمود پس همچنین نیز آمده است شما را اخبار متواتره به آنچه عیسی بن مریم كرده است پس چگونه تصدیق كردید به موسی و تصدیق نكردید به عیسی پس یهودی مجاب شد و نتوانست جوابی بگوید حضرت فرمود و همچنین امر محمد (ص) و آنچه آورد به آن و امر هر نبیی كه خداوند فرستاده و از آیات او این بود كه یتیم بود و فقیر و راعی و اجیر تعلیم نگرفته بود كتابی را و آمد و شد نزد معلمی نكرده بود بعد از آن آورد قرانی كه در آن قصص انبیا بود و خبرهای آنها حرف بحرف و اخبار گذشته و آینده تا روز قیامت پس بود كه خبر می داد ایشان را با سزاواریشان و آنچه در خانه هاشان عمل می كردند و آیات بسیار آورد كه احصا نمی شود راس الجالوت عرض كرد كه صحیح نشده است نزد ما خبر عیسی و نه خبر محمد (ص) و جایز نیست از برای ما اینكه اقرار بكنیم از برای ایشان به آنچه صحیح نشده حضرت فرمود پس شاهدی كه شهادت داده است از برای عیسی و از برای محمد (ص) شاهد زور است پس یهودی مجاب شد و جوابی نتوانست بگوید تا آخر حدیث شریف كه با دیگران سخن فرمود و اگر چه فقره حدیث طولانی بود ولی معذلك نقل كردم تا بدانی كه همه ملل تصدیق نوع معجز را داشته اند و همچنین در همه ی ادیان بنابراین است كه به اخبار موثقین اعتماد می كنند حتی اهل دنیای صرف كه هیچ در صدد دینی نیستند اگر بنا باشد به اخبار ثقات اعتماد نكنند اساس زندگی ایشان از هم می ریزد حتی خود شما الآن بناتان بر همین است و الان به ادعای وثاقت و صداقت داری برای من روایات می كنی
و خداوند در كتاب مجید خود فرموده كه چرا بیرون نمی رود از هر فرقه ی از ایشان طایفه تا اینكه تفقه بكنند در دین و بترسانند قوم خود را هر گاه بسوی آنها بر گردند شاید ایشان بترسند و طایفه در لغت بر یك نفر و دو نفر و زیاده بر همه استعمال می شود پس ملاحظه كن كه خداوند بنای ملكش را بر این گذارده است كه به اخبار موثقین بگیرند و بنای دین و ایمان و عمل و غیر اینها همه بر این است و ملاحظه كن كه تو مردی هستی تاجر و رسولان بسوی تو از نزد شركاء مكرر می آیند و می روند و اخبار می آورند و بنای تو بر این است كه ملاحظه شخص او را می كنی كه آیا محل وثوق و اعتماد هست یا نیست دیگر نه سؤال از مذهب او می كنی نه عقیده ی او و اینكه آیا با مذهب تو موافقت دارد یا مخالفت و آیا در میانه شما كلیة دوستی است یا دشمنی است ابدا ملاحظه اینها نمی شود بلكه شخص او را ملاحظه می كنی كه آیا مرد درست قولی است یا بی معنی است حتی در میانه بچه ها یك كسی را می بینی كه انسان طبعا می فهمد كه این را خاصه راست می گوید به فلان قرینه و فلان جهت و این از جهت این است كه خدا خواسته این مطلب به آسانی از برای خلق معلوم شود تا آنكه نظام امر دنیا و آخرتشان بر هم نخورد زیرا كه اگر بنا باشد اعتماد از میان برداشته شود لابد باید انسان خودش به همه امورش رسیدگی كند و یك نفر محال از عقل آن است كه بتواند به همه امور دنیا و آخرتش رسیدگی كند پس چاره چیست جز اینكه به اخبار بگیرد نهایت اندك سعی می كند و ثقه امین را از غیر او می شناسد خلاصه كه این مطلب واضح است و حاجت به بسط زیاد ندارد و همیشه ایام بنابر همین بوده است و ائمه اطهار (ص) به همین امر فرموده اند و نهی از تشكیك در قول ثقات فرموده اند و اینك ثقاتی امناء مثل علمای ما رضوان الله علیهم كه علاوه بر وثاقت عمومی كه در میانه ی اهل دنیا و آخرت همه پیدا می شود ایشان صاحب ورع و تقوائی هستند كه محال است اقدام بر كذب نمایند و منتهای سعی را از ایشان می بینیم كه در كتاب خود جد و جهد می كنند كه یك حرف زیاده و كم نكنند كه مبادا مشغول ذمه شوند در روایت و وضعی كه از مؤلفین و مصنفین سابقهم دست است همین بوده است حتی بنای ایشان بر این بوده است كه تا بر صدق و امانة كسی اعتماد نمی كردند و علم و معرفت و دیانت او را نمی دیدند اجازه روایت اخبار را به او نمی دادند و سلسله اجازات ایشان متصل است از الآن تا زمان كلینی علیه الرحمة كه در اوایل زمان غیبت بوده است پس چه محل شبهه است این مطلب و نیست این امر مثل امر تواریخ و چیزهای دیگر كه از قدیم مانده است كه در آنها تصحیفات بی اندازه شده باشد تا بحدی كه از درجه ی اعتماد بیافتد بلكه همیشه حفظه داشته و سعیها و كوششها در حفظ آنها نموده اند تا امروز و اگر گوئی كه تو خود گفتی
كه دس داسین و تغییر مغیرین در آنها هست گویم راست است ولی بر گفتم كه مخصوص به اصحاب سپرده بودند كه همین طور بی پروا به روایات نگیرید بلكه دقت بكنید و صحیح و سقیم را از هم تمیز بدهید و بنای آنها بر همین بوده چنانكه از روایات پیش دانستی پس بدون شبهه یقین عادی بر ایما از این روایات حاصل می شود كه چنین معجزات از پیغمبر و ائمه ما (ص) سرزده است ولو بر صحت یكی از اینها خاصة نتوانیم دلیل عملی اقامه كنیم بلكه عادة هم محتمل است كه در این یكی تصحیف پیدا شده باشد یا آنكه این یكی مجعول باشد ولی در تمام این اخبار هرگز این احتمال نمی رود و اگر احتمال برود و موجب شك باشد پس حقیقت خداوند بنای ملكش را بر امر بسیار سست بی ثمری قرار داده است و خلقی ناقص و بی حكمت فرموده است العیاذ بالله و اگر تو اعتقادات درباره ی خداوند این است كه خوب است دیگر عقب دین نگردی زیرا كه خدائی چنین لازم نیست كه من متدین به دین او بشوم خلاصه هر چه می خواهم كلام را مختصر كنم هی مطلب شاخ و برگ پیدا می كند و اگر گوئی كه ما هم حرفمان همین است و منكر قول ثقات نمی شویم ولی خود ما هم جزو ثقاتیم یا در میانه ما ثقاتی هستند و داریم برای شما روایت می كنیم كه این مرد صاحب معجزات و خوارق عادات بوده چرا از ما نمی پذیرد گویم علت شیئا و غابت عنك اشیاء ان ثقة امینی كه شنیدی ما گفتیم او آن كسی نیست كه حرف خود او را تكذیب كند بعد از آنكه شما به دلیل و برهان ثابت می كنید كه معجزه سوای آیات كتاب نیست آن وقت در اینجا ادعا می كنید كه این مرد صاحب معجز است بیا و برو ببین البته من قول تو را نمی پذیرم بلكه یقین می دانم كه تو مرد مزور دروغگویی هستی و به كلی از درجه امانت و وثاقت در نزد من می افتی اول كه اختلاف قول تو باعث تمام شدن اعتقاد من است ثانی منكر هم چنان ضرورتی شده كه در میانه مسلمین و یهود و نصاری همه جز بدیهیات اولیه است كه همه ی انبیاء صاحب معجز بوده اند و هنوز توقع داری كه من به قول تو اطمینان پیدا كنم كه نسبت معجز را به این مرد داده این توقع بیجائی است پس با اینكه قول موثقین را ما اعتماد داریم معذلك در میانه شما بحول الله یك نفر موثق نیست كه اسباب شبهه عاقل بشود و علاوه بر اینها می گوئیم كه مطالبی چند هست كه بر خود ما مسلم شده و اگر كسی بیاید بر خلاف آنها سخنی بگوید خود این دلیل این است كه این سخن بی پا است مثلا اگر تو صبح كه آفتاب طالع شده از حجره خود بیرون آئی و ببینی كه آفتاب پهن است و هوا در كمال روشنی و بدن تو را هم گرم كرد مثلا بعد از آن داخل حجره شوی و دیگری بیاید و بگوید الآن نصف شب است و هوا تاریك و در نهایت سردی نه این است كه تو با كمال عقل و هوشیاری خواهی گفت كه این شخص یا مجنون شده یا چشمش عیب كرده یا خواب است و در خواب راه می رود یا محض هزل و شوخی دروغ
می گوید و اگر از همه ی اینها ایمن باشی خواهی گفت كه یقین یك معنی از این حرف غرض او است كه منافات با وضع ظاهر ندارد حال امر امامت برای ما امروز الحمدلله مثل آن آفتاب است نسبت به سایه چنانكه امام (ع) فرمود و به این وضع و اینطور كه حضرات صحبت می كنند به عینه مثل همان است كه آن شخص گفت حال شب است و مسلم در صورتی كه احتمال جنون یا اشتباه یا هزل و امثال اینها بدهم كه سخنش ابدا محل اعتنا نیست و اگر از اینها ایمن باشم خواهم گفت كه یقین این شخص یك معنی غیر از آنچه مقصود ما است قصد كرده و در این صورت هم كه مقصود تو غیر از امام ثانی عشر ما باشد كه فرزند امام حسن عسكری است بر ما حتم نیست متابعت او زیرا كه ما بر خود مسلم كرده ایم به همه ادله كه غیر از او كسی امروز واجب الاطاعة نیست خلاصه و اما آنچه بعد از ادعای مشاهده معجزات گفته كه دلیل بر صدق مشاهده خود انفاق و ایثار جان و مال خود را ذكر می نمایند و آیه ی فتمنوا الموت ان كنتم صادقین را می خوانند تا آخر نمی دانم اینها چه قدر منجمد و كم شعورند كه نامربوطی را كه می گویند و ده دفعه جواب صحیح می شنوند باز می گویند و حیا نمی كنند والله این نیست مگر از شعور ایشان و این هم نعمتی است از خدا كه همین طور این مزخرفات را بگویند بلكه عقلا بر آنها عبور كنند و بطلان ادعای آنها را بفهمند اولا بگوئید ببینم كه جان بازی و ایثار و نثار كردن كجا دلیل صدق بوده است و مضایقه در جان دادن كجا دلیل بطلان بوده است مگر نبود كه امیرالمؤمنین (ع) بارها بر منبر صعود می فرمود و مردم را تحریص بر قتال معویه می فرمود و آنها تقاعد می ورزیدند تا آنكه آن حضرت را ملول كردند و آن حضرت در دعا عرض كرد اللهم انی مللتهم و ملونی و سئمتهم و سئمونی فابدلنی بهم خیرا منهم و ابدلهم بی شرا منی و این تقاعد اصحاب هیچ دلیل بطلان دعوی آن حضرت نبود و دلالتی بر اینكه البته معجزه و آیتی از آن حضرت ندیده بودند در نزد هیچ شیعی نمی كند این همه ی منافقین كه در عهد پیغمبر (ص) از جهاد تقاعد می ورزیدند و خداوند در كتاب مجید خود از آنها یاد كرده و مذمت فرموده است هیچ دلالتی بر ضعف حجت پیغمبر (ص) و عدم بروز آیات می كند یا نه خوارج نهروان كه دست از نصرت علی بن ابیطالب (ع) كشیدند دلالتش چیست اصحاب سیدالشهداء علیه الاف التحیه والثناء بعد از آنكه حضرت فرمود من در این زمین كشته می شوم فوج فوج از گرد او متفرق شدند مگر معدودی دلالتش چیست آن همه كه از قشون ابوسفیان در جنگهای پیغمبر (ص) كشته شدند چه دلالت بر حقیت ابوسفیان داشت آن همه كه از اصحاب جمل و اصحاب معویه و خوارج را كه حضرت امیر (ع) به درك فرستاد چه دلالت بر حقیت آنها داشت خوارج بدبختان طوری بر مرگ خود حریص بودند
كه در بحار نقل می كند از ابی عبیده كه یكی از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) یكی از خوارج را طعن زد ملعون پیش می آمد و نیزه به جسد او فرو می رفت تا رسید به صاحب نیزه و او را با شمشیر كشت و می خواند كه عجلت الیك رب لترضی این حرص بر كشته شدن چه دلالت بر صدق مدعای خارجی را در این همه كه در كربلا حاضر شده بودند به جایزه یك درهم و دو درهم و سیدالشهداء و اصحاب او آنها را كشتند چه دلالت بر حقیت آنها و یزید و ابن زیاد داشت اگر این حرف را از روی اعتقاد می گوئی باید همه ی این جماعات را كه نصرت باطل كردند اهل حق بدانی و بس است تو را كه محشور با همانها بشوی و اگر محض قولی است كه عوام فریبی بكنی باز هم خداوند تو را به جزایت برساند خلاصه كه اینها نه دلیل حقیت است نه دلیل بطلان مردم اینقدر جانشان در نزدشان بی قابلیت است كه یك نزاع جزئی می كنند سم می خورند و خود را هلاك می كنند و مولای من در یكی از رسائل خود كه در رد حضرات می نویسد حكایت فرموده كه آن سال كه امیر توبخانه كرمان آمد و بلوجستان رفت و سیصد نفر از بلوجها را روی یك تلی محصور كرده بود زن و بچه خود را نشانیدند و همه را گردن زدند و بعد از آن نماز به جماعت كردند آن وقت در آن دوران از تل سرازیر شدند و جنگ كردند تا دانه آخر كشته شدند پس این دلیل حقیت مذهب آنها است و مكرر دیده شده كه سنی را بسا بدهان توپ بسته اند و گفته اند لعن بكن و نكرده تا توپ را آتش داده اند و او را هلاك كرده اند پس اینها دلیل هیچ نیست فرنگیان سرباز را طوری تربیت می كنند كه به رود خانه می رسند و فرمان می دهند آنقدر از سرباز باب می ریزد كه رودخانه را سد می كنند و عراده های توپ را از روی جسدهای آنها عبور می دهند پس این دلیل حقیت مذهب آنها است یا از صاحب منصب یا سلطان خود معجزه دیده اند نه والله كه شیطان چنان دشمن است با آدمی زاد كه به هر حیله هست می خواهد آنها را هلاك كند و او را به این راهها وا می دارد تا خود را هلاك كند و اگر این امری بود كه آدمی زاد هرگز بالطبع اینكار را نمی كرد حاجت نبود كه خداوند در كتاب مجید خود بفرماید و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة پس معلوم است كه در طبعشان این حالت هست و خداوند نهی از آن فرموده و اما آنكه فرموده است فتمنوا الموت ان كنتم صادقین مقصود نه اینجوره هاست بلكه مؤمن بسكه از دنیا منزجر است و مشتاق لقای پروردگار آرزوی این مطلب را بسا می كند همچنانكه از توریة نقل است كه اولیاء خدا آرزوی مرگ می كنند یعنی مرگ را دوست می دارند و این هم امری نیست كه حتم باشد بر همه ی مؤمنین بلكه چه بسیار از ایشان كه مرگ را كراهت دارند چنانكه در دعا است كه اللهم ان الصادق الأمین (ص) قال انك قلت ما ترددت فی شی ء انا فاعل
كثر دری فی قبض روح عبدالمؤمن یكره الموت و اكره مستاءته پس چه بسیار مؤمنین كه مرگ را كراهت دارند و این دلیل بطلان مذهب ایشان نیست و در كتاب المبین از عوالم روایت فرموده است كه داخل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مردی كه عیادت بكند او را و او شاكی بود پس از روی مرگ كرد پس فرمود رسول خدا (ص) آرزوی مرگ مكن پس بدرستی كه تو اگر نیكوكار باشی احسانی بر احسان خود زیاد می كنی و اگر بدكار باشی پس تاخیر انداخته می شوی تا اینكه طلب رضا بكنی پس آرزوی مرگ مكنید پس ببین كه علاوه بر اینكه دلیل حقیت نیست كار خوبی هم نیست و در آیه شریفه كه فرموده اند آرزوی مرگ كنید اگر راست می گوئید در مقام مباهله است كه صدق و كذب به واسطه آن ظاهر می شود و شاهد این مطلب و روایتی است كه در برهان نقل می كنید از امام حسن عسكر كه از حسن بن علی بن ابیطالب نقل فرمود كه خداوند فرمود به پیغمبر خود (ص) كه بگو ای محمد به این جماعت یهود كه اگر در آخرت یعنی جنت و نعیم آن خالص است از برای شما از دون مردم یعنی محمد و علی و ائمه و سایر اصحاب و مؤمنین امت و اینكه شما به محمد و ذریه او ممتحن هستید و دعای شما مستجاب است و مردود نمی شود پس آرزوی مرگ كنید از برای كاذبین از خودتان و از مخالفیتتان پس بدرستی كه محمد و علی و ذریه اند و می گویند كه ایشانند اولیاء الله عزوجل از دون مردمی كه مخالفت دارند با آنها در دینشان و ایشان مستجاب الدعوه هستند پس اگر ای گروه یهود شما هم چنانید كه گمان دارید پس آرزوی مرگ كنید از برای كذب از خودتان و از مخالفیتتان اگر راست می گوئید كه شما محقید و مستحاب الدعوةاید بر مخالفین خودتان و بگوئید اللهم امت الكاذب منا و من مخالفینا لیستریح منه الصادقون و لتزداد حجتك وضوحا بعد آن صحت و وجبت بعد از آن پیغمبر (ص) فرمود به ایشان بعد از آنكه این مطلب را به آنها عرضه فرمود كه احدی از شما این كلمه را نمی گوید مگر اینكه آب دهان او به گلوی او می گیرد و در همان مكان خود خواهند مرد پس یهود گفتند كه علمای ما دروغ گویند و محمد و علی (ع) و مصدقین اند و راستگویانند و جرات نكردند كه آن كلمات را بگویند به جهت اینكه دانستند كه اگر دعا كردند ایشان مردگان خواهند بود پس خداوند فرمود و لن یتمنوه ابدا تا آخر حدیث شریف حال ملاحظه كنید كه جای شبهه هست كه مراد از سنی موت سوای مباهله چیزی باشد و اگر به غیر این تفسیر بكنی مصداق فرمایش پیغمبر (ص) خواهی بود كه فرمود من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار و همچنین فقد كفرو فقد اشرك دیگر خود دانی و ادعای مسلمانی كه می كنی خلاصه و این را هم ملاحظه بكن كه اینها روز اول بطمع خامی كه شاید اسباب سلطنتی فراهم آید تا چندی اینطورها بتسویلات
شیطان حركت كردند و امروز الحمدلله قسمی شده است كه به هر وسیله بتوانند جان خود را به سلامت بیرون ببرند چه به لعن كردن چه به تملقات و رشوه ها دادن و پناه به این و آن بردن حتی به دول خارجه از اسلام و تقیه نمودن سعی می كنند بلكه چند روز آسایش داشته باشند پس حالا به مذهب خودشان ادله بطلان خوب واضح شده دیگر برای چه ادعای بیجا می كنند و از قراری كه شنیده ام از عقاید ایشان است كه آنها كه می میرند یا كشته می شوند بعد از چهل روز پیش بزرگشان زنده می شوند دیگر نمی دانم كه چه غم از كشته شدن این روزها دارند خلاصه كه بطلان این دلیل كه اعظم دلیلهای ایشان است آنقدر واضح است كه حاجت به تفصیل ندارد و اما آنكه گفته است كه آنها كه پیش از این روایت معجزات كرده اند خوف و طمع داشته اند و مشاعر و مداركشان اینقدرها نبوده و امروز بر عكس است این هم مسلم نیست امروز هم جماعتی هم خوف دارند و هم طمع چون رسم شما بر این جاری شده كه از صرف مال به جهت اضلال جهال چندان مضایقه نمی كنید حتی می شنویم كه از بلاد دور برای فقرای خود هدایا و تحف می فرستید و مردم هم اینقدر طماع هستند كه به جهت طمع مال تملق از یهودی و نصرانی و مجوسی می گویند شما هم یكی مثل آنها همینكه بوئی بردند كه چای و پلوی ممكن می شود هر چه بخواهی روایت می كنند و دروغها می سازند و همچنین در اوایل جماعت بسیار خوف هم داشتند كه مبادا كار شما بالا بگیرد و قوتی پیدا كنید این بود كه احتیاط كار خود را داشتند تا آنكه خداوند همه شما را ذلیل و مقهور و مغلوب كرد و بسیاری از مردم آسوده شدند و پی كار خود رفتند و جماعت قلیلی كه طینتشان خبیث بود گرد شما ماندند و اما بالا رفتن مشاعرشان حاجت با دعا نیست همین بس است كه از كمال جهالت و نادانی دعاوی باطله و ادله سخیفه شما را قبول می كنند انشدكم بالله ای مسلمین این از عقل است و شعور كه امری كه میانه ی یهود و نصاری و بت پرست بلكه زنان و مردان بی عقل مشترك است كه بسیاری از ایشان مضایقه از جان دادن و قتل نفس خود عمدا نمی كنند این را انسان دلیل حقیت و بطلان بگیرد و برهان صدق بشمرد و انشدكم بالله این مزخرفاتی كه یك بچه طلبه خیلی بهتر و فصیح تر و بلیغ تر می نویسد اینها را معجز به پندارد و خود را اسیر و ذلیل دست هم چو احمقی بكند اگر ترقی مشاعر و مدارك به این است ارزانی خود آنها باشد ما را همان سادگی های قدیم خوش است كه گفته اند ما شیخ نادان كمتر شناسیم یا علم باید یا قصه كوتاه و اما آنكه آرزو كرده كه كاش علما در یك مجلس حاضر می شدند و این طایفه را هم حاضر می كردند و مجادله می كردند تا حق به دلیل و برهان ظاهر شود نمی دانم این مصنف كیست و از سنش چه قدر گذشته اگر چه بعضی بخود میرزا
حسینعلی نسبت داده اند ولی از وضع دور است كه مال خود او باشد مگر اینكه عمدا این قسم نوشته باشد كه معلوم نشود از خود او است به هرحال كه دور از خواب بیدار شدند این كارها در همان اول كه خود میرزا علی محمد زنده بود و هنوز بنای شرارت نگذارده بودند مكرر شد و مجالس بسیار بر پا شد و با او صحبتها كردند و جز مزخرفات از او چیزی نشنیدند و بطلان او بزودی العقول همه ظاهر شد حتی دو نفر از شاگردان ملای زیرك خود را نزد مولای بزرگوار من فرستاد كه یكی ملا محمدعلی مازندرانی باشد و یكی ملا صادق خراسانی و معلوم است كه كسی را كه اختیار كرده برای دعوت مثل مولای من در نزد او چه قدر معتمد بوده اند و هشیار و زیرك بلكه قطعا از خودش زیرك تر بودند زیرا كه این مسلم است كه معایب كارها و اقوال و نوشتجات او را همین چند نفر طلبه مفسد كه گرد او را گرفته بودند دایم درصدد اصلاح بودند و الا خودش احمق بود و بشركار خود درمانده بود و آنها نمی گذاشتند كه دست از فتنه بردارد خلاصه كه این دو نفر را فرستاده بود و سوره نازل كرده به خط خود هم نوشته بود و با ملا محمد علی فرستاده بود و امر كرده بود كه قشون بردارند و به فارس بروند و حكم بفرمایند كه اسم او را در اذان قرین اسم خدا و رسول كنند و در همان یك سوره بیست غلط بود و مولای من همان را عنوان كتابی فرمود و شرح نمود و غلطهای او را واضح كرد و ملا محمد علی را مخذولا منكوبا روانه فرمود و هم چنین ملا صادق خراسانی را كه فرستاده بود با چند سوره بر سبك قرآن و چند دعا بر سبك صحیفه سجادیه و چند خطبه بر سبك نهج البلاغة و اینها را اسباب معجز خود قرار داده و مولای من اعلی الله مقامه در مجلسی عام او را حاضر كرده و امر فرمود كه كلام طرفین را بنویسند تا صورت مجلس رساله شود و نوشته شده و الآن موجود است و بطلان آنها در آن مجلس بر عوام و خواص ظاهر شد و او هم از كرمان رفت خلاصه كه مصنف كتاب دلایل العرفان یا دور از خواب بیدار شده خبر از جائی ندارد یا آنكه عمدا تجاهل می كند شاید اسباب پیش رفتی برای كارشان باشد و غافل از این است كه یریدون لیطفؤا نور الله بافواهم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو كره الكافرون و لله الحجة البالغة فلو شاء لهداكم اجمعین دیگر شما هر چه زبردست باشید در مجلس عام در حضور مسلمین خاصه با حضور حضرت شهریاری بهتر و پاكیزه تر از آنچه در كتابهای خود در گوشه امنی با حواس جمع می نویسید نمی توانید سخن بگوئید و اگر می توانید چرا دست نگاهداشته و از ثبت كردن در كتاب مضایقه می كنید كه نفعش هزار مرتبه بیش از صحبت مجلسی است معذلك الحمدلله علی الائه و له الشكر علی نعمائه هر یك كتاب كه از شما بیرون آمد جوابی مقرون به صواب مشمون به ادله كتاب و اخبار آل الله اطیاب (ص) نوشته می شود
كه همه اولی الالباب از آن بهره می برند ولو خود شما منتفع نشوید ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب اذ القی السمع و هو شهید و انما یتذكر اولوالالباب و ان الله یسمع من یشاء و ما انت بمسمع من فی القبور و امثال اینها از آیات بینات و لو شما ایمان نیاورید حكمة بالغة فی اتغنی النذر و ما تغنی الایات والنذر عن قوم لا یؤمنون.